داستان واقعی از قانون جذب

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح



هیس! این یه رازه

راز زندگی

 

حدود دو سال پیش بود...

اون موقع هیچی از قانون جذب نمی دونستم...

تو شهری که من زندگی میکنم یه خیابون هست اسمش صفریه! من از زمانی که بچه بودم  اونجا زندگی می کردیم کلی خاطره از اونجا دارم..

چند سال بعدش از اونجا رفتیم به یه خیابون که اسمش شالمانه!

منم همه ی دوستامو از دست دادم چون تو اون محله ایی که ما بودیم بچه همسن من نداشتن!

خلاصه اینکه چند سالی گذشت تااااااااااا یه روز که نمیدونمم مامان بابام گفتن که میخوایم برگردیم به همون ساختمون قبلیمون!!!! البته نه خونه خودمون یه طبقه پایین تر!

نمیدونین چقدددددددددددددددد خوشحال شدممممممممممم!!!!!!!!!!!!!

یادمه با ذوق و شوق وسایلمو جمع کردم و با گوشیم یه فیلمی از خونه مون برای آخرین بار گرفتم...

اما... اما...

یه شب بابام برگشت خونه و گفت بهتره که نریم! چونکه با صاحب خونه مون حرف زده بود و اون اجاره خییییییلی زیادی می گرفت! یادمه اون شب خییییییییلی خیییییلی گریه کردم و از پدرو مادرم التماس کردم که بریم! اما اونا به حرفم گوش ندادن چون اجاره خونه خیییییییلی بیشتر از موقعی بود که ما اونجا بودیم...

از اون شب به بعد تنها فکری که تو سر من بود این بود که همش تجسم می کردم برگشتیم اون محله قبلیمون!

یادمه اونقده دلم واسه محله قبلیمون و دوستام تنگ شده بود و اینقده تجسمش می کردم که هر شب خوابشو می دیدم!

گریه می کردم و از خدا خواهش میکردم کاری کنه ما بازم برگردیم اونجا...عکسای خونه قبلیمونو میدیدم و آرزو می کردم کاشکی برگردیم! تو اون زمان روحمم خبر نداشت که من دارم از قانون جذب یعنی بزرگترین قانون  دنیا استفاده میکنم!

اما هیچ اتفاقی نیوفتاد...

تا اینکه کلا تسلیم شدم و رهاش کردم و دیگه کلا اصلا بهش فکر نکردم....

خلاصه اینکه یک سال گذشت و من کاملا این آرزو رو فراموش کرده بودم تا اینکه یه شب بابام برگشت خونه و به ما گفت که یه خونه ی خیلی عالی توی صفری پیدا کرده! دقیقا یه کوچه پایین تر از خونه قبلیمون!!!!!!!!!!!

جالب اینجاست که من یه ذره هم خوشحال نشدم! در واقع اصلا واسم مهم نبود! چون این ارزو مربوط می شد به یه سال پیشش که من کاملا فراموشش کرده بودم!

الان شاید از خودت می پرسی: "چ! چه مسخره! تو که برنگشتی خونه قبلیتون برگشتی یه کوچه پایینترش!"

در جواب این سوال باید بگم که کاعنات در در واقع برای این کارش مدرک داشت!!!! چی؟ من همیشه آرزوم بوده که یه اتاق جداگونه داشته باشم! همیشه! از زمانی که پنج شیش سالم بود دلم یه اتاق جداگونه می خواست! اما من و برادرم همیشه یه اتاق مشترک داشتیم و من هرگز به آرزوم نرسیدم!

و اما!!!! اگه اون زمان یعنی دو سال پیش برمیگشتیم اون خونه قبلیمون من شاید هرگز به آرزوی داشتن یک اتاق نمی رسیدم!چون اتاقاش خیییلی کوچیک بودن و فقط 3 تا  داشت!و مامان بابام قصد نداشتن یه اتاق فقط به من بدن!  اما کاعنات عزیز و مهربون که عاشق همه ی ماست فقط یه ذره کوچولو تاخیر کرد تا من به هردوی ارزوهام برسم!!! بلههههه!!!! الان که ما این خونه هستیم منظورم یه کوچه پایین تر از خونه بچگی هام نه تنها اون همه تجسمم واقعا جواب داد بلکه بعد از سال ها من به آرزوی یک اتاق رسیدم!!!!!!!!! خدا یا همون کاعنات با این کارش با یه تیر دو نشون زد! و دو آرزومو یک جا بهم تحویل داد! گرچه یک سال طول کشید اما من به یه آرزو دیگه مم رسیدم!!!!!!!! این خیییییییییییلی فوق العاده سسسسسسسسسس!!!!!!!!! این راز لعنتی خییییلی راسته!خیییییییییییییلی!!!!

چیزی که من میخوام به تویی که داری اینو میخونی بگم اینه:

بعضی اوقات هر چقد هم که از تکنیک های راز استفاده کنی هر چقد هم خودتو بکشی هیچ اتفاقی نمی افته!(منظورم در ظاهره) و طبیعیه که تو هم ناامید میشی دست می کشی با خود میگی من هرگز به آرزوم نمی رسم قانون جذب درست نیس... اما... قانون جذب همییییییییییییییشه در حال کار کردنه! وقتی که می بینی هیچ اتفاقی نمیوفته و دیگه داره زیاادییییییی طول میکشه اینو بدون که قانون جذب داره به شدددددددددددت کار میکنه تا آرزوتو واقعی کنه! اگه اون آرزوت به صلاحت نباشه که خیلی کم پیش میاد قانون جذب یه دونه خیییییییییییییلی 10000000 برابر بهترشو بهت میده!!!! چه عیبی داره دقیقا به اون چیزی که میخوای نرسی کمی طول بکشه اما به یه چیز خیییییییییلی بهتر برسی؟؟؟؟ من واقعا خیلی خوشحالم که نرفتیم همون کوچه و همون خونه!!! چون الان یه اتاق فوق العاده دارم که عاشقشم! یه بستنی فروشی دقیقا چسبیده به کوچه مون! یه پیتزایی هم اون طرفش!!! حتما خدا یه خیری دیده که کاری کرد بیایم یه کوچه پایین تر! در واقع اصلا مهم نیس!!!!!

دوست عزیزم!!!! اینو سعی کن باور کنی که نیرویی که درونه توهه از کل دنیا بزرگتره! از خورشید هم درخشان تره! تو از خدا درست شدی!!! و خدا عاشق توه!!! و خییییلی دوست داره که تو رو به آرزوهات برسونه!!! اگه به این کار ایمان داشته باشی و اگه تکنیک های راز رو دنبال کنی می تونی به تک تک آرزوهات برسی! همشووووووووووووون!!!! بعضی اوقات لازمه که آرزوت رو رها و فراموش کنی! من زمانی که ارزومو فراموش کرده بودم بهش رسیدم!!! سعی کن بعد از اینکه همه تکنیک هارو انجام دادی دیگه کمتر بهش فکر کنی!!!

امیدوارم تونسته باشم با این داستانم و با حرفام بهت امید داده باشم!!!!

تا زمانی که به ارزوت نرسیدی ایمانت رو از دست نده!

حالا که این همه رو خوندی نظرت رو راجب داستانم بگو

موفق باشی:)

 

 


نظرات شما عزیزان:

+ یک شنبه 30 تير 1392 ساعت 15:33 بـ ه قـلمـ مت


طراح : صـ♥ـدفــ